کد خبر: ۳۱۵۳
۰۹ تير ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

منزل خانم و آقای بطحایی، خانه امیـد نـوعروسـان است

اینجا خیران دور هم جمع هستند و هر سال حدود بیست‌سرویس جهیزیه جمع و جور می‌شود. تا حالا هم حدود 500سرویس جهیزیه به نیازمندان داده‌اند. فاطمه شبانی، خانم این خانه که 67سال دارد و بین خانم‌ها به فامیلی همسرش بطحایی معروف است، سال‌هاست که خانه‌اش، خانه امید نوعروسان است و اشک اندوه و شوق آن‌ها را می‌بیند.هرهفته شنبه‌ها و چهارشنبه‌ها، بانوان خیّر در این خانه جمع می‌شوند و دست به دست هم می‌دهند تا وسایل جهیزیه را آماده کنند.

نه پولدار است، نه مدیر مؤسسه یا نهادی. با همسرش یک واحد آپارتمان در محله دانشجو دارند و با یک درآمد معمولی زندگی‌شان را می‌‎گذرانند. با وجود اینکه پنج دختر و پسر خودش را عروس و داماد کرده است اما هنوز در این خانه پربرکت، جهیزیه چیده می‌شود و وقتی نیست که خالی از اثاث نو باشد. اینجا خیران دور هم جمع هستند و هر سال حدود بیست‌سرویس جهیزیه جمع و جور می‌شود. 

تا حالا هم حدود 500سرویس جهیزیه به نیازمندان داده‌اند. فاطمه شبانی، خانم این خانه که 67سال دارد و بین خانم‌ها به فامیلی همسرش بطحایی معروف است، سال‌هاست که خانه‌اش، خانه امید نوعروسان است و اشک اندوه و شوق آن‌ها را می‌بیند.

ابتدا که هر مادر و دختر نیازمندی پا به خانه‌اش می‌گذارند اشک حسرت می‌ریزند از اینکه توان خرید جهیزیه را ندارند. وقتی هم با جهیزیه می‌روند، باز از شدت شوق اشک می‌ریزند. هرهفته شنبه‌ها و چهارشنبه‌ها، بانوان خیّر در این خانه جمع می‌شوند و دست به دست هم می‌دهند تا وسایل جهیزیه را آماده کنند. 

از دوختن لحاف، تشک، لباس، روتختی و جانماز گرفته تا تهیه وسایل آشپزخانه همه در همین‌جا انجام می‌شود و آنچه بیش از همه آن‌ها را پابند این چهاردیواری کرده است، به گفته خودشان انرژی مثبت و معنویت حاکم بر فضاست. هیچ‌کدام از خیران اینجا درآمد زیادی ندارند اما همدلی‌ای که بین آن‌ها وجود دارد باعث شده است دست به دست هم دهند تا لبخندی را بر چهره عروس و دامادی بنشانند و زوجی را راهی خانه بخت کنند.

 

آشتی‌کنان پربرکت

قرارمان با فاطمه خانم در یکی از همین روزهایی است که خیران در خانه‌اش جمع شده و همه در حال آماده‌کردن جهیزیه هستند. در که باز می‌شود و می‌بینیم هر جای خانه وسیله‌ای گذاشته شده است ناگهان مکثی می‌کنیم. در ظاهر جایی برای نشستن و گفت‌وگو کردن نیست. 

روی مبل‌ها و دسته‌هایش پر از لباس‌های دوخته و اتو شده است. فرش، گاز، سرویس‌های قابلمه، وسایل آشپزخانه و... حجم زیادی از فضای خانه را اشغال کرده‌اند و تا یک‌ونیم متری کنار دیوارها وسیله چیده شده است. میزهای خانه، پوشیده از ظروف و وسایل شکستنی است. وسط پذیرایی هم چند خانم روی ملافه سفید و بزرگی نشسته‌اند و با سرقیچی‌های اضافه پارچه‌ها در حال درست‌کردن پادری و زیرقابلمه‌ای هستند.

همانجا کنارشان می‌نشینیم و از فاطمه خانم می‌خواهیم برایمان تعریف کند که چطور پا در عرصه اهدای جهیزیه به نیازمندان گذاشته است. او از سال65 یاد می‌کند. آن‌زمان که در همین محله دانشجو یک خانه ویلایی داشتند و خودش هم که آرایشگری بلد بود، کنار خانه، مغازه زده بود. 

او می‌گوید: مشغول کار در مغازه بودم که یکی از مشتریانم گفت در بین اقوامشان عروس و دامادی دارند که چند سال است داماد نتوانسته سرویس چوب، تلویزیون و بقیه وسایلش را بخرد. عروس هم قهر کرده و دارد کارشان به طلاق می‌کشد. خیلی ناراحت شدم. دائم فکرم مشغول این ماجرا بود. دوست داشتم کاری برایشان انجام دهم. 

به شاگردم که گفتم او گفت با هم پول می‌گذاریم و به بقیه مشتریان هم می‌گوییم که چنین موردی است و هرقدر توانستیم کمکشان می‌کنیم. ابتدا فکر می‌کردیم نهایت بتوانیم پول یکی از اقلام را جور کنیم اما آن‌زمان پول همه وسایل داماد جور شد و آن‌ها را برایش خریدیم. 

بعد هم خبر آشتی‌کردنشان به ما رسید و این دختر و پسر راهی خانه خودشان شدند. از آن‌زمان خیلی انرژی گرفتم و انگیزه‌ای شد که به بقیه عروس و دامادهای نیازمند کمک کنیم. بطحایی از آن‌زمان با همین شاگردش که محبوبه حسن‌پور نام دارد، در حال تهیه کردن جهیزیه برای عروس و دامادهای نیازمند هستند.

 

دوخت‌ودوز با پارچه‌های اهدایی

در این سال‌ها خانم‌های دیگری هم به جمع آن‌ها پیوسته‌اند. اکنون حدود 15نفر به طور مستمر با این خانه در ارتباط هستند و کارهای مربوط به تهیه جهیزیه‌ها را انجام می‌دهند. فرقی ندارد چه کاری. همه دور هم جمع می‌شوند و هر کدام کاری را به دست می‌گیرند. بطحایی هم «مامان جان مامان جان» از دهنش نمی‌افتد. هرکسی را می‌خواهد صدا کند همین لفظ «مامان جان» را به‌کار می‌برد. 

بیراه نیست اگر بگوییم روی خوش و کلام ساده و گرمش، یکی از ویژگی‌هایی است که خیران را پابند این خانه کرده است. با همین لفظ مامان جان از یکی از خانم‌ها می‌خواهد دفتر تهیه جهیزیه‌ها را از روی نیم‌دیوار آشپزخانه بیاورد. بعد از جابه‌جاکردن چندین دفتر و سررسید، دفتر مورد نظر پیدا می‌شود و آن را می‌آورند. 

روی خوش و کلام ساده و گرمش، یکی از ویژگی‌هایی است که خیران را پابند این خانه کرده است

فاطمه خانم دفتر را باز می‌کند و فهرست اقلامی که برای آخرین جهیزیه خریده‌اند نشان می‌دهد. تک تک اقلام با قیمت‌هایشان ثبت شده‌اند. در صفحات دیگر دفتر هم، اقلام باقی جهیزیه‌ها نوشته شده‌ است. به گفته او وسایل آشپزخانه را به یکی از کسبه سرای بلور سفارش می‌دهند. فهرست وسایلی را که لازم دارند می‌نویسند و آن کاسب خیّر، با اعتماد و نیت خیرخواهانه‌ای که دارد وسایل را می‌فرستد و پولش را هم هر وقت داشته باشند برایش واریز می‌کنند. از همه کسبه‎ هم ارزان‌تر حساب می‌کند. اقلام خوراکی را هم چند سال است یک خیّر تقبل کرده است.

دوختنی‌ها را خانم‌ها خودشان همین‌جا با پارچه‌های اهدایی مردم می‌دوزند. پارچه‌ها یا لباس‌های اضافی‌ای که مدت‌ها در کمد افرادی مانده، وقتی به اینجا می‌رسد، استفاده‌های مختلفی از آن می‌شود. به قول خودشان هیچ چیز را دور نمی‌ریزند و حتی با سرقیچی‌ها وسایل تزیینی درست می‌کنند و آن‌هایی را که دیگر خیلی کوچک باشند برای پرکردن بالشت و تشک استفاده می‌کنند.

 

 

معجزه سرقیچی‌ها

محبوبه خانم، شاگرد قدیمی فاطمه خانم، در حال درست‌کردن یک پادری با سرقیچی‌هاست. با کمک دختر چهارده‌ساله‌اش سرقیچی‌ها را دور یک استوانه چند میلی‌متری می‌پیچد. قسمت‌های بافته‌شده، پارچه رنگارنگی شده که قرار است در نهایت یک پادری برای خانه عروس باشد.

حاج خانم بطحایی با وجود اینکه نشست و برخاست برایش سخت است، بلند می‌شود و چینی‎های روی میز را نشان می‎دهد. چینی‌های نویی که خانم‌ها در خانه‌شان اضافه داشته و اهدا کرده‌اند. او آن‌قدر با شاگردش ارتباط نزدیکی دارد که او را دخترم خطاب می‌کند. بعد یکی از فنجان‌ها را در دستش می‌چرخاند و می‌گوید: این‌ها کار دخترم است. یک دست از اهدایی‌ها گل آبی داشت و یک دست دیگر گل قرمز. این دخترم با هنری که دارد روی چینی‌های گل قرمز، رنگ آبی زده تا یکدست شوند. ببینید چقدر خوب شده.

در بین همین صحبت‌ها هستیم که خانمی شصت‌ساله در حالی که می‌خندد و بادابادا مبارک بادا می‌خواند، از اتاق بیرون می‌آید و لباسی که دوخته را نشان می‌دهد و از دیگران نظر می‌خواهد. با پارچه‌های اهدایی مردم یک لباس سفید برای عروس دوخته است. لباس دست به دست خانم‌ها می‌چرخد و همه از زیبایی آن تعریف می‌کنند و می‌گویند فکر نمی‌کردند از آن پارچه سفید یکدست، چنین لباس زیبایی درست شود. 

حاج خانم باز می‌گوید: ببین مامان جان ما از هر پارچه‌ای چیزی درست می‌کنیم و نمی‌گذاریم اسراف شود. بعد هم از بتول ادهم‌دوست می‌خواهد چند تا از دیگر لباس‌هایی که دوخته را بیاورد و نشانمان دهد. با پارچه‌ها از لباس راحتی خانگی گرفته تا لباس مجلسی، هر چه بتوانند درست می‌کنند. روتختی، سرویس آشپزخانه، دم‌کنی و هرچه که دوختنی باشد همه را همین خانم‌ها می‌دوزند. یکی برش می‌زند. یکی راسته‌دوزی و یکی اتو می‌کند. خلاصه هرکس کاری را به دست می‌گیرد.

همراه بتول خانم وارد اتاق بانوان خیاط می‌شوم. سرتاسر اتاق ملافه بزرگی پهن شده است. یک طرف دیوار پر از پارچه‌های روی هم انباشته است. یک طرف هم کمد بزرگی گذاشته شده که پر است از ظرف‌های مختلفی که در هر کدام وسایلی همچون قرقره‌های رنگ‌های مختلف، دکمه، نگین و... قرار دارد. سه‌ عدد چرخ‌خیاطی در اتاق است که بتول خانم آن‌ها را خریده و به اینجا اهدا کرده است.

 

ما هیچ‌کاره‌ایم

قدیمی‌ترین فرد در این جمع بتول خانم است. او در گذشته تولیدی داشته و به کارهای برش و دوخت‌ودوز وارد است. به نظر او این خانه خیلی انرژی مثبت دارد و وقتی مشغول دوخت‌ودوز وسایل عروس هستند، نه‌تنها همه غم و غصه‌ها یادشان می‌رود، وقتی به خانه برمی‌گردند هم کلی انرژی مثبت دارند. او می‌گوید: شوهرم اجازه نمی‌دهد تنهایی هیچ‌جا حتی منزل پدری‌ام بروم ولی نمی‌دانم اینجا چه معجزه‌ای دارد که خدا دلش را آرام کرده و چند سال است اجازه می‌دهد خودم تنهایی بیایم و بروم.

بتول خانم به روبه‌رویش که فاطمه‌زهرا نوری نشسته اشاره می‌کند و می‌گوید: این خانم را می‌بینید. در خانه‌شان کارگر دارد و دست به سیاه و سفید نمی‌زند اما اینجا می‌آید و پابه‌پای ما در دوخت و دوز کمک می‌کند. زهرا خانم به گفته خودش سی‌سال سفره امام حسن(ع) داشته و به چندصد نفر غذا می‌داده‌اند اما از وقتی کرونا آمده و غذای نذری‌اش را به‌صورت بسته‌بندی توزیع می‌کند، ظرف‌های نو خانه‌اش را اینجا آورده و از شش‌ماه گذشته تاکنون هنوز در جهیزیه‌ها از ظرف‌هایش می‌گذارند.

حاج خانم بطحایی که دیگ غذایش را هم‌زده و بوی آش جاافتاده و نعناداغش همه فضای خانه را پر کرده است از همان آشپزخانه می‌گوید: مامان جان این خانه به نام بی‌بی فاطمه(س) و آقا ابوالفضل العباس(ع) است. ما هیچ‌کاره‌ایم. این مادر و پسر دست به دست هم داده‌اند و با نظر لطف آن‌ها این‌کارها پیش می‌رود. در این گرانی‌ها جهیزیه‌دادن کار سختی است. هیچ‌کدام از ما درآمد آنچنانی نداریم. همین 10 تا 15خانمی که اینجا رفت‌وآمد دارند، دوست و آشناهایشان کمک می‌کنند و با کمک‌های آن‌ها کارها پیش می‌رود.

 

عروسی که فرستاده امام رضا(ع) بود

از بین 500جهیزیه‌ای که حاج خانم بطحایی در تهیه آن مشارکت داشته یکی بیشتر در ذهنش مانده است: همسایه‌ ما در حرم امام رضا(ع) دختری را دیده بود که خیلی گریه می‌کرده. وقتی از او پرسیده بود چه مشکلی دارد گفته بود پنج‌سال است به عقد مانده و خانواده‌اش توان دادن جهیزیه‌اش را ندارند. 

همسایه‌مان آمد شماره این دختر را به ما داد. همان موقع درگیر درست‌کردن دو جهیزیه دیگر هم بودیم و خیلی به لحاظ مالی مشکل داشتیم. اولش گفتم نمی‌توانیم این را قبول کنیم اما همسایه‌مان گفت این فرستاده امام رضاست(ع)، خیلی گریه می‌کرد، یک کاری برایش بکنید. اسم امام رضا(ع) که آمد دیگر هیچی نگفتم. تحقیقات کردیم و وقتی دیدیم واقعا نیازمند است به داماد گفتیم یک خانه بگیر تا جهیزیه را فراهم کنیم. 

همسایه‌مان گفت این فرستاده امام رضاست(ع)، خیلی گریه می‌کرد، یک کاری برایش بکنید. اسم امام رضا(ع) که آمد دیگر هیچی نگفتم

باور نمی‌کنید به لطف امام رضا(ع) در عرض فقط یک هفته تمام جهیزیه این دختر جور شد و از همه جهیزیه‌هایی که دادیم کامل‌تر بود. وقتی بعد یک هفته، عروس و داماد رفته بودند داخل خانه و وسایل را دیده بودند، فکر کرده بودند جهیزیه فرد دیگری است و موقتا آنجا گذاشته‌ایم و با این دید که امانت است دست به هیچی نزده بودند. بعد که گفتیم مال خودشان بوده باورشان نمی‌شد چطور در عرض یک هفته وسایل فراهم شده است. هنوز خود ما هم هیچ جهیزیه‌ای را یک هفته‌ای نتوانسته‌ایم فراهم کنیم ولی آن مورد واقعا نظر لطف امام رضا(ع) بود.

 

تحمل بی‌سروسامانی برای سامان‌دادن زوج‌ها

بین صحبت‌هایی که با خانم‌ها داریم، بارها از حاج آقا بطحایی، صبوری و همراهی‌اش حرف به میان می‌آید و خانم‌ها می‌گویند هرکاری می‌کنیم ثوابش به حاج آقا هم می‌رسد که خانه‌اش را در اختیار ما گذاشته است. 

اعظم صفدری که دو سال است همسایه این خانه شده، تعریف می‌کند: بنده خدا حاج آقا، شنبه‌ها و چهارشنبه‌ها از صبح تا عصر خانه‌اش در اختیار خانم‌هاست که بیایند و کارهای جهیزیه‌ها را انجام دهند. در سرما و گرما خودش می‌رود بیرون تا خانم‌ها راحت باشند. یک‌بار روی بالکن خانه خودم داشتم کار می‌کردم و از آنجا ‌دیدم که حاج آقا چند بار سر ظهر در گرما رفتند برای خانه و جهیزیه‌ها خرید کردند. با خودم گفتم ماشاءالله به این مرد. جوان‌ها برایشان سخت است در این گرما بیرون بیایند ولی حاج آقا با این سن این‌قدر همکاری می‌کند.

اعظم خانم نگاهش را به دوروبر خانه می‎چرخاند و ادامه می‌دهد: اکنون اینجا روز خلوتش است. بعضی وقت‌ها چند تا سرویس جهیزیه در این خانه است. خدا خیرش بدهد حاج آقا سال‌هاست این شلوغی‌ها را تحمل می‌کند.

وقتی با خود سید حسین بطحایی که اکنون 76سال دارد هم‌کلام می‌شویم در اوج سادگی و سخاوت می‌گوید: بازنشسته دانشگاه علوم پزشکی هستم. در قسمت پذیرش کار می‌کردم. خدابیامرز پدرم باغبان بود و از وقتی بازنشسته شدم برای کسانی که می‌شناسم کار باغبانی می‌کنم. 

حاج خانم که از سی‌سال پیش وارد کار خیر شد استقبال کردم. اولین باری که وسایل جهیزیه را به خانه آوردند از شلوغی‌اش ناراحت شدم اما وقتی دیدم این کسانی که برایشان جهیزیه درست می‌کنند چقدر زندگی و شرایط مالی سختی دارند گفتم به خاطر رضای خدا این سختی‌ها را تحمل می‌کنم تا دختر و پسری سروسامان بگیرند. از آن‌زمان هم تا حالا حاج خانم هر کار داشته کمکش کرده‌ام.

وقتی از حاج آقا درباره برکاتی که این سال‌ها وارد زندگی‌اش شده است می‌پرسم، بدون ذره‌ای نگاه مادی می‌گوید: هرچه از خدا خواسته‌ام به من داده است. کربلا مکه خواسته‌ام که رفته‌ام. چیز دیگری هم نمی‌خوا‌هم. همین که روی پا هستم خداراشکر.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44